سفارش تبلیغ
صبا ویژن








پسر آفتاب

قد کشیده ام

و از تنهائى خودم بزرگتر شده ام

امشب باید بروم

تمام سفرها از خداحافظى شروع مى شوند

و من مسافرم


هیچکس مثل من پرده ها را کنار نمى زند

هیچکس مثل من کفش هایش را روبه ماه جفت نمى کند


من حرف هائى شنیده ام
که فقط با خودکشى فراموش میشوند
اینجا روى زمین

همسایگان کوتوله اى داشتم


که فکر تسخیر فضا دیوانه شان کرد
و دوستانى سنگدل
که جانب وزیدن بادها را از دست دادند

میخواهم برگردم


به خواب نردبام هاى کودکى

که از روى شانه هایشان، 


براى ستارگان خدا دست تکان میدادیم
آنجا پشت دیوارهاى بلند زمان
دلم براى کسى تنگ نمیشود.


نوشته شده در جمعه 87/8/3ساعت 3:11 صبح توسط محمد نظرات ( ) |





Design By : ParsSkin.Com