سفارش تبلیغ
صبا ویژن








پسر آفتاب

خدایا انکه در تنها ترین تنهاییم تنهایم گذاشت تو در تنها ترین تنهایش تنهایش نگذار

نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند

مثل آسمانی که امشب می بارد....

و اینک باران

بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند

و چشمانم را نوازش می دهد

تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم
قشنگترین لحظه هایم را  


به پای ساده ترین دقایق خواهم ریخت 

تا باز هم بدانی که عاشق ترین پروانه ات بودم و 

مجنونترین دیوانه ات هستم.

همیشه عاشقترینم.


نوشته شده در یکشنبه 87/8/19ساعت 5:53 عصر توسط محمد نظرات ( ) |





Design By : ParsSkin.Com